
من احمد روستا، متولد 17/1/1327 در یزد هستم . دوران دبستان خود را در یزد و دوره ی دبیرستان و دانشکده را در تهران گذراندم. در سال 1347 وارد مدرسه عالی بازرگانی تهران شدم و بعد از آن برای ادامه تحصیل فوق لیسانس و دکترا به انگلستان رفتم. در سال 1979، هم زمان با آغاز انقلاب، دکترای خود را از دانشگاه فرانکفورت انگلستان گرفتم . همان زمان به ایران بازگشتم و زمینه بازاریابی و فروش را که کاملا بیگانه بود، در مدرسه عالی بازرگانی سابق یا دانشگاه علامه فعلی پایهگذاری کردم. خلاصه ای از چگونگی قرار گرفتنم در این مسیر دو درس بزرگ در زندگی از پدر و مادرم بود. پدر من بازرگان بود و من در سن 12 سالگی در حجره پدرم به همراه برادر بزرگترم، آقای دکتر علی روستا، استاد دانشگاه علامه با خرید و فروش، دادو ستد و بازار آشنا شدم. با اینکه با این زمینه آشنایی نداشتم، رفتاری در بازار همیشه توجهم را جلب میکرد. کسی با لبخند میآمد و ناراحت برمیگشت و دیگری بلعکس اندوهگین میآمد و شاد برمیگشت. برایم جالب بود که چطور نقش انسان ها در خلق شادی و غم یکدیگر نقشی مهم است. از همان زمان تجربه بازار و خرید و فروش برای من شکل گرفت و این امر باعث علاقهمندی من به این زمینه و در ادامه، تحصیل من در رشته بازرگانی تا مرحله دکترا شد.
این مسیر پر از تجربهها و خاطرات زیبا و گاها ناراحت کننده بود. من در این بین شاهد پدیده ای بودم که جزئی از بازار است و آن برشکستگیست. من شاهد برشکستگی پدرم بودم ولی عامل آن فقط پدرم نبود، بلکه مجموعهای از عوامل بود که وقتی به آن زمان برمیگردم، با خود میگویم اگر نگرش سیستمی امروز را داشتم، در آن زمان خیلی راحت میتوانستم این بررسی را داشته باشم که عوامل فردی، محیطی، حرفهای و بسیاری از ناشناختهها باعث این برشکستگی شدند. البته که برشکستگی پایان نبود. نقطه تحول بود. به گونه ای که من خود شاهد تاثیرپذیری موفقیت آمیز سبک زندگی و کسب و کار پدر و حتی خود ما بودم. جدا از دید منفی و دید اجتماعی، از دید من شکست و برشکستگی پر از فرصت های جدید، تحولات تازه و موفقیت های خوب است، چرا که میشود از آن درس گرفته شود.
باید اشاره ای به مدیریت داشت. در واقع، مهارت مدیریت یک اصل دارد: درس از گذشته، استفاده درست از حال و امید به آینده. در اینجا مدیریت باعث 3 پدیده دیگری میشود. به جای درس از گذشته، حسرت گذشته – به جای استفاده از حال، اتلاف حال و به جای امید به آینده، ترس از آینده اتفاق میافتد. این خود یک درس است که در هیچ زمینهای از زندگی، چه شکست و چه موفقیت نباید نومید و یا مغرور شد. باید روی هرکدام یک پسوند جدید گذاشت و به از هردو به اسم تجربه یاد کرد. از این تجربه برای آینده استفاده کرد و آن زمان میشود دید که در موارد منفی هم میتوان چه فرصتهای موفقی برای آینده بوجود آورد.