
از دید من زندگی بر چهار عنصر استوار است. بایدها، نبایدها، شایدها و نشایدها. شاید و نشاید یعنی شرایط من و شرایط محیط که باید و نبایدها را تحت تاثیر قرار میدهد. وقتی شرایط من از یک کار کوچک به یک کار بزرگ تبدیل میشود، بایدها و نبایدها نیز تغییر میکنند. وقتی شرایط من از مجردی به تاهل تغییر پیدا میکند، خیلی از بایدها و نبایدهای رفتاری من تغییر میکند. بنابراین میتوان گفت که نه باید ثابت است و نه نباید. شرایط حاکم بر من و محیط باعث جابجایی آنها شده و این نکته ایست که کمتر به آن توجه میشود.
اگر دقت کنیم میپذیریم که ما انسانهایی هستیم که تحت شرایط محیط زندگی میکنیم و این شرایط است که اگر خوب درک کنیم باید بر آن اساس برای سازگاری با بایدها و نبایدها تغییر ایجاد کنیم. چون خیلی از نگرشها، باورها، هنجارها و عواملی که تا دیروز برای من مناسب بود ممکن است امروز مناسب نباشد و در اینجاست که پدیده سبک جدید زندگی و مدیریت ارتباط شکل میگیرد که این سبک باید بر اساس واقعیت تغییر کند. سازگاری رمز ماندگار زندگی، بزرگترین عامل موفقیت و بزرگترین نعمتی که خداوند به انسان داده، برخلاف آنچه متداول است و افراد به خصوص در زمانی که عزیزانمان ویا فرصت های تحول و پیشرفت را از دست میدهیم به ما میگویند ” خدا به انسان فراموشی داده ” که هرگز صحیح نیست. ما هیچ وقت عزیزانمون رو فراموش نمیکنیم. در واقع موفقیت و شکست عاملی دارد که ما قدر آن را ندانستیم و به آن بیتوجه بودیم و آن سازگاریست. سازگاری یعنی چگونگی انعطاف پذیری، انطباق پذیری با سرعت بالا و چابک همراه با تحولات. اگر به عنوان یک شرکت کوچک یا بزرگ میخواهید که در دنیای بسیار تحولآفرین آینده تداوم حضور داشته باشید:
1- درک کنید.
2- تمدید کنید.
3- ترویج کنید.
به دلیل اینکه سازگاریست که به شما قوت و آمادگی پیدا کردن راهکاری بهتردرهر شرایطی میدهد. سازگاری از زندگی خانوادگی تا زندگی کاری 3 رکن دارد. گاهی با مشکلات کاری و خانوادگی کنار آمدن، گاهی کوتاه آمدن که ممکن است مشکل ناشی از سوءتفاهم و اشتباه شما و یا عواملی که دیگران ایجاد کردهاند باشد و در زمانی هم قاطعانه بایستید. رعایت هرکدام از این ارکان، باعث بیشتر شدن ارزش شما در جامعه شده، علاوه بر این هم خودتان آرامش بیشتری دارید و هم این آرامش را برای دیگران به ارمغان میآورید.
به کمک عبارات دانایی توانایی است میتوانید خودتان مدلسازی کنید. چگونه من میتوانم واژهها را به ویژگیها تبدیل کنم؟ اینجاست که شما از واژههای دانایی، توانایی، برنایی و امثالشان مدلهایی برای زندگی و همینطور موفقیت در کسب و کار پیدا میکنید و فرایندهای جدیدی را تعریف میکنید.از دید من کسب و کار چند فرایند دارد. فرایند یادگیری به معنای به کارگیری و نتیجهگیری است. باید دائما برای یادگیری تازهها متواضع بود. باید از هر کس و هرچیزی که ممکن است ارزش جدیدی به شما بیفزاید استفاده درست کنید. اما یادگیری به تنهایی کافی نیست. مهمترین مهارت شما این است که آنچه را یادگرفتید، برای آینده به درستی به کار بگیرید و اگر این یادگیری و تحول به درستی انجام شد، برای نتیجه گیری بیشتر و ارزش آفرینی مادی و معنوی تلاش کنید. آن زمان است که میبینید چقدر در کسب و کار و زندگی موفقتر هستید. در این میان عدهای یادگیری را به دریافت مدرک و نه ارزش و درک کوتاه کردهاند. نباید عالم بی عمل بود. یادگیری فقط علم نیست بلکه تجربه و مهارتهاست. افراد زیادی هستند که به دانشگاه نرفتند اما از صدها تحصیلکرده برتر هستند. چون آنها بینشی دارند که هرکسی ندارد. شاید غیرقابل باور باشد اما خیلی از افراد موفق، دانش علمی نداشتند اما دید، بینش و بصیرت بسیار ویژه داشتند. دید و بصیرت یعنی مهارت دیدن نادیدنیها؛ درواقع دیدن آنچه که دیگران نمیبینند. مثالهایی همچون تو مو میبینی و من پیچش مو. تو ابرو و من اشارتهای ابرو. بسیاری از افراد موفق در هر حوزهای، چه در ایران و چه خارج از ایران، انسان هایی بسیار بصیر و با دید وسیع و خاص بودهاند که البته این دید قابل انتقال نیست. دید باید توسط خود فرد پرورش داده شود. ذاتی نیست و با تمرین و قرار گرفتن در انواع داد و ستدها، فعالیتها و ارتباطات روزبه روز بیشتر و وسیعتر میشود.
د با قرار دادن این مسائل کنار هم آیا باز هم میتوان گفت موفقیت دشوار است؟ از دید من هیچ چیز نیست که انسان نتواند به آن دست پیدا کند. فقط کافیست که به موفقیتها و خوشبختیهایی که برای هر انسان ارزشمند است حساس شد. چه چیز برای شما جذاب است و معنای واقعی موفقیت و خوشبختی را به همراه دارد؟ برای رسیدن به این دو، این طور فکر نکنید که راههایی همیشگی وجود دارد و انسانها همه یکسان هستند. همه میتوانند موفق و خوشبخت باشند اما باید از مسیرها و راهکارهای متفاوت صورت پذیرد. در این میان تشخیص بسیار حائز اهمیت است. ما گاها در این زمینه تحقیق میکنیم اما تحلیل نمیکنیم و چون تحقیق ما همراه با تحلیل و تفسیر درست نیست به تشخیص غلط و تشخیص غلط به مسیر غلط منجر میشود. در پی آن تخصیص منابع، تخصیص عمر و هزینه نیز غلط میشود. با این اوصاف همیشه گله داریم که چرا موفق نشدم.
موفقیت نگرشی سیستمی بر پایه تحقیق، تحلیل، تشخیص و تخصیص است که ما به آن بیتوجه بودهایم. این 4 رکن، واژگانی ساده هستند اما کاش به ویژگیهای رفتاری و حرفهای تبدیل میشدند. اگر توانایی آن نبود، نباید نگران شد چون هیچکس کامل نیست. زندگی نیازمند افرادی است که همدل و همفکر باشیم. به یکدیگر مشاوره دهیم و در گوشهای از این فرایندها به یکدیگر کمک کنیم. هر انسان موفق با اینکه نامی مطرح دارد، در پس فعالیت خود دهها گروه حرفهای وجود دارند. دهها انسان قابل اعتماد که صاحب صلاحیت، اثرگذار و صاحبنظر هستند. در اصل نباید همه چیز را در خود داشت. اگر سه اصل را در زندگی بپذیریم، میتوانیم این مسئله را درک کنیم.
1- هیچ چیز ثابت نیست. نه موفقیت، نه شکست، نه سود و نه زیان هیچکدام ثابت نیستند. این بیثباتی نیاز به مدیریت تحول دارد. فرد باید خود را برای برخورد با این غیرثابتها کند. مدیریت تحول چیست؟ تفکر به گذشته و بررسی علل موفقیت میتواند نوعی مدیریت تحول باشد. هیچ انسانی کامل نیست پس فرد نباید سرزنش و خودشکنی داشته باشد. چون این امر نشات گرفته از همین عدم ثبات است که هیچ چیز نمیتواند کامل باشد. باید پذیرفت که نیاز به یک مدیریت جدید در قالب مدیریت مستمر وجود دارد. هر روز از گذشته درسی بگیریم، تجربهای کسب کنیم و راهی را پیدا کنیم تا بتوانیم به تکامل بیشتری برسیم.
و اصل سوم – همه چیز نسبی و وابسته به چیزهای دیگری است. چه موفقیت و چه شکست اولا مطلق نیست و دوما تحت تاثیر عوامل زیادی قرار دارد که باید به شکل مجموعه به آن نگاه کرد.
این مدیریت و نگاه سیستمی به موفقیت و خوشبختی حاصل یکپارچگی سه نوع مدیریت است: مدیریت تفکر – مدیریت بهبودی دائم و مستمر و مدیریت و نگرش سیستمی. اگر این انواع مدیریت را با زبان و شیوه ساده و کارآمد در زندگی دنبال کنیم، از بحران و ابهام نمیترسیم.
در رونق و عالیترین مدارج هم خودتان را گم نکنید. یاد میگیرید که بزرگترین دشمن زندگی تنها یک چیز است و آن خودشیفتگی و خودباختگی است. همینطور بزرگترین قابلیت زندگی در یک چیز است و آن خود یافتگی و خودساختگی است. وقتی به این موضوع دست پیدا کردید، میتوانید در هر شرایطی با روحیه سازگاریتان خود را وقف دهید. سازگاری تسلیم نیست، تنظیم است. ما چگونه نظام زندگی، داد و ستد و کسب و کار را با واقعیتها و تحولات تنظیم کنیم؟ اینها همه واقعیت هستند اما قرار نیست که در واقعیت حبس شد. پذیرفتم اما برای تحول حرکت میکنم و در نتیجه حس زندگی دوباره تقویت میشود. چون نومیدی و انزوا درمان نیست. آه و حسرت بیهوده است که فقط برای خودمان و دیگران بازدارنده است. تا زنده هستیم باید سرحال و شاداب باشیم.
من برای شرایط حاکم بر اقتصاد امروز مدلی با نام اسباب آینده ارائه دادم. شرایط امروز ایران که اسم آن را ابهام و نه بحران گذاشتهام. شرایط ابهام شرایط چه کنم چه کنم و بلاتصمیمی و بلاتکلیفی است. این ده شرط را برای غلبه بر این شرایط دریابید.
الف – امیدواری – امیدوار و امیدآفرین باشید. خود امید حاصل هدفمندی است. فرد وقتی هدفی دارد، امید دارد. وقتی امیدوار شد، هدفمندتر زندگی میکند. پس همیشه باید ادامه داشته باشد.
س – سازگاری – سازگاری رمز ماندگاری است. تا میتوانید به جای تسلیم شدن، تنظیم شدن را تمرین کنید. چگونه خود را به واقعیت نزدیک کنم اما در این شرایط نمانم و تحول را شکل بدهم.
ب – بردباری – تحول و توسعه فرایندی تدریجی و نه تسریعی است. نیاز به زمان دارد و طبیعتا احتیاج به صبر و حوصله دارد. راه پیروزی بردباری در مقابل هیجانات و تصمیمگیریهای آنی و شتابهای بیهوده است. همه تجربه این را داریم که چقدر فرصتهای خوب را به دلیل عدم بردباری از دست دادهایم.
الف – استواری – یعنی محکم و مقاوم بودن در برابر تهدیدها، محرومیت، محدودیت، مشکلات و مشکلسازهاست. کسی که عوامل قبلی را داشته باشد، میتواند مقاومت کند. امیدوار و سازگارست، بردبار و معتقد به کارخودو ایمانی قوی دارد. ایمان قوی در اصل ایمان به خدا ( توکل )، ایمان به خود ( خودباوری )، ایمان به اهداف ( خودافزایی ) است. با این قدرت میتوان مثل یک کوه در مقابل ناملایمات ایستادگی کرد و با عزم و اراده خیلی از ناممکنها را ممکن کرد. در نتیجه شرایطی که برای اکثریت پایان راه است، برای شما امری عادی تلقی میشود. اتفاقا در دل بحران و ابهام فرصتهایی وجود دارد که باید دید چقدر میتوان از آنها استفاده کرد. شما الگویی از انرژی، امید و بسیاری از نیروهای ناشناخته درونی خواهید شد که در مقابل انواع پدیدههای منفی آبدیده میشوید. این قدرت ممکن است از جانب دیگران سوء برداشت شود که چه چیزی پشت این همه قدرت وجود دارد. پشت این قدرت فقط باورها، ارزشها و مقاومت در مقابل از دست ندادن است. شما میدانید که این حسی اصیل است و شبیه به یک ساختمان با زیربنایی محکن که صدسال هم از آن بگذرد، استوار و جذاب است. وقتی در مقابل این گونه افراد قرار میگیرید، در نگاه و رفتارش مقاومت و ایستادگی را میبینید و جذب آن میشوید.
ب – بیداری – انسان موفق کسی است که به انواع پدیده های اطراف بیدار و هوشیار باشد. بداند که در پیرامون خود چه رویدادها و اتفاقات وتحولاتی در اقتصاد، اجتماع، اقلیم و … در جریان است. اگر فرد هوشیار باشد، میتواند فرصتها را پیدا کند و بیدارتر از گذشته نسبت به خود و رقبای خود عمل کند. اولین رقیب شما، خود شما است. اگر میخواهید بهتر از گذشتهتان باشید و نسبت به سایر رقبا نیز پیشی بگیرید، لازمه آن پایش محیط، رصد صنعت و دیده بانی ….؟…. است. در کنار بیداری، بازاری باشید. بازاری کسی است که به آنچه در بازار و کسب و کار اتفاق میافتد بیدار است و سعی میکند بیش از دیگران و پیش از دیگران از این بیداری به منظور فرصت آفرینی و ارزشافزایی استفاده کند.
الف – آبروداری – وقتی بحران، گرفتاری و ابهام در یک جامعه است، همه تحت تاثیر قرار میگیرند. در این میان هیچگاه آبروی خودتان و آبروی دیگران را رسوا نکنید. هرکس که به تعهد خود عمل نکرد، فردی نیست که از روی عمد نخواهد عمل کند، شاید توانایی انجام آن را ندارد. آبرودار و آبرومند باشید. Branding به معنای نیک نامی است. هیچگاه در هیچ شرایطی سرمایه گذاری سالهای طولانی خود به نام نیکنامی را از دست ندهید. نیک نام یعنی خیرخواه و خیر رسان که در اصل فردی است که در زندگی و کسب و کار دو واژه قول + تعهد را رعایت میکند. این مدل سادهای از brand است. به عنوان یک فرد، یک سازمان و یک شرکت آنچه را که میتوانید انجام دهید، قول بدهید. پس در ابتدا فکر کنید که آیا توانایی و آمادگی برای دادن آن قول را دارید. با در نظر گرفتن شرایط خودتان، جامعه و ذینفع، متعهد به این قول باشیم. خوشنامی و برند نتیجه آن چیزی است که قول میدهید. یک سازنده خوشنام در هر نقطه، از اولین نقطه شروع، آنقدر روی این دو واژه کار کرده که اعتماد لازم را ایجاد کرده که مردم بدون کوچکترین نگرانی و منفی گری خواستار ارتباط هستند.
قبلا گفته میشد هرکه بامش بیش، برفش بیشتر؛ اما امروزه در زمینه برندآفرینی میتوان گفت هر که نامش نیک، نانش بیشتر، هرکه نامش نیک، ارجش بیشتر، هرکه نامش نیک اجرش بیشتر. همین سه واژه دارای ارزش بسیار زیادی است و عوامل مثبت مادی، ارزشی و معنوی برای شما به ارمغان میآورد. زمانی که در هیچ کشوری در دنیا معنای برند را جدی نگرفته بود، ادبیات ایران زیباترین پیامهای برندینگ را مطرح کرده است:
نام نیکو گر بماند…
سعدیا مرد نکونام …
نام نیک دیگری ضایع مکن …
در پیام آخر هشداری وجود دارد که با تحریب دیگران بالا نروید و این به معنای مروت، انصاف و درستکاریست. درکل ادبیات ما پند و اندرزهای بسیار ارزشمندی در زمینه برندینگ در بردارد.
برند یک پدیده درونی است. از شما شروع شده و به بیرون منتقل میشود. برند را شخص دیگری نمیتواند برای شما خلق کند. برند باید باور و ارزش از خود شخص شما و یا سازمان باشد. دیگران تنها میتوانند به شما کمک کنند تا مسیر را بهتر، سریعتر و سالمتر طی کنید.
از خوانندگان تقاضا دارم که به یک نکته حساس باشند. آنچه داریم از مدیریت و آنچه نداریم هم از مدیریت است. آنچه داریم از مدیریت درست و آنچه نداریم از مدیریت نادرست است. مدیریت تعاریف گوناگونی دارد که من با یاری گرفتن از ادبیات ایران، این تعاریف را مشخص کردم.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست
اندازه نگه دار که اندازه نکوست هم درخود دشمن است و هم درخور دوست
اگر همین دو مصرع را درتصمیمگیریها، اقدامات و رفتارهایمان منعکس کنیم، مدیریت کردهایم.
مدیریت از 3 اصل تشکیل شده است:
1- انتخاب 2- استفاده 3-ارزیابی درست ( درست یعنی بهموقع، بهجا، به اندازه و ..؟..)
امکان سنجی انجام یک پروژه
امکان سنجی در دو بعد اقتصادی و اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد. اگر واقعا هدف از امکان سنجی، نتیجه گیری از یافتههای واقعی است؛ علاوه بر بحث تحلیل هزینههای هر مرحله باید به تحلیل هزینههای اجتماعی نیز توجه شود و لازمه یک امکان سنجی درست، جامعه شناسی صحیح بازار ایران است. کشور و جامعه ایران با سایر کشورها متفاوت است و جامعه شناسی ایران تحت تاثیر بسیاری از زیرساختهای فرهنگی، آداب، قومها و سنتها و بسیاری از عواملی است که هیچ جا مشابهت ندارد. ما خیلی مسائل را در کلام صحبت میکنیم ولی در زمان عمل تحت تاثیر جامعه هستیم. جامعه ایران در طول زمان و تاریخ و بررسی واقعیتها، به جامعه ای با انسانهای نقاب دار تبدیل شده است. میشود گفت که ما آن نیستیم که هستیم و آن هستیم که نیستیم. در نتیجه باید به دلیل همین رفتار دقت کنیم. چرا وقتی کسی نظری میدهد، واقعا چیزی نیست که از صمیم قلب در زمان انتخاب به آن توجه کند. شاید در خیلی از امکان سنجیها به این نکات، حتی در بحثهای جزیی توجه نمیشود. در ایران هر شهر و منطقه و قوم جامعه شناسی خرد و کلان مختص خود را دارد. این موضوع در جمعیت و جابه جایی آن، همین طور در نسل جدید نیز صدق میکند. نسلی که با دو پدیده روبرو است. شکاف نسلها و شکاف اصلها. به این شکل که دو فرد هم سن و سال میتوانند در کنار هم در اصول زندگی با هم متفاوت باشند. باید در جامعه شناسی به این دو پدیده نیز توجه شود. باید بررسی کرد که افراد در گزینش و پذیرش ملک یا ساختمان به چه چیزهایی توجه میکنند و به چه چیزهایی علاقمند هستند. اینجا مبحث عوامل ریشه در محیط تولد و بزرگ شدن در یک جامعه پیدا میشود.
لازمه دیگر امکان سنجی درست، رفتارشناسی خرید و داد و ستد است. اینکه مردم در داد و ستد چه رفتار و فرایندهایی دارند و از همه مهمتر معیارهای خرید آنها چیست. در حال حاضر معیارهای خرید و داد و ستد در حال تغییر است ولی ما هنوز روی معیارهای سنتی مثل کیفیت، قیمت و خدمت صحبت میکنیم. معیارهای جدید ناشی از رفتارشناسی در بازارهای ایران بوده است. این معیارهای جدید 7 غامل دارد که من آنها را هفت سین معیارهای ….؟…. نامیدم که قطعا برای هرکدام راهکاری وجود دارد.
1- سرعت: مردم انتظار سرعت پاسخگویی به سرمایهگذاری کالا و خدمات خود را دارند. بنابراین باید چابک بود.
2- سهولت: مردم نیازمند فرایندهای سهل و آسان هستند. در دادو ستد مسائل را پیچیده نکنیم.
3- سلامت: مردم آنقدر ضربه خوردند، خلاف شنیدند و خلاف کردند که به دنبال سلامت رفتار، اخلاق و گفتار هستند.
4- سودمندی: ما همه به دنبال منافع مادی و معنوی هستیم. حال چه اندازه به سودمندی از جهات مختلف توجه میکنیم؟
5- سبد کالا خدمات: فرد در هر داد و ستد سبدی از کالا و خدمات را جستجو میکند.
6- سازگاری: مردم دوست دارند خودشان را با واقعیتهای روز و تحولات دیگران سازگار کنند.
7- سابقه و نیکنامی: مردم در انتخاب مخاطبان خود چه خرید و چه واسطه به دنبال سابقه، سرتری و نیکنامی هستند.
عامل دیگر بحث روان شناسی در امکان سنجی است . ابتدا از جامعه کلان به رفتار بازار آمدیم و بعد از آن باید هر مخاطب مورد بررسی قرار بگیرد. هر مشتری یک مشتری است اما یک مشتری هر مشتری نیست. باید هر مشتری را یک مشتری ویژه دانست. اما اگر یک مشتری را راضی کردید، همه را همچون او در نظر نگیرید و سعی نکنید با بقیه هم به همان شکل رفتار کنید. این پدیده بازاریابی سفارشی است که همراه با شناخت سلیقه، ذائقه، سفارشات و انتظارات فردی هر مشتری است. اگر این امر در نظر گرفته شد، شما نه تنها پاسخگوی بازار هستید بلکه پاسخگوی هر خریدار خواهید بود.
اگر این عوامل در قالب شاخصها و فرایندهای امروز در نظر گرفته شد، امکان سنجی هم اقتصادی و هم رفتاری صورت خواهد گرفت.
تعادل بین کار و زندگی
اگر تعریف مدیریت را تعمیم بدهیم، جواب این مسئله را خواهیم گرفت.
هرچیز به جای خویش نیکوست اندازه نگه دار که اندازه نکوست
به این معنا که کار جای خود، امور زندگی در جای خود، امور حرفه ای در جای خود قرار میگیرند.رمز موفقیت در 4 (ح) است. حد – حق – حریم – حرمت
حد و اندازه: اگر میخواهید موفق باشید، حد و اندازه خود و دیگران را رعایت کنید. این تبدیل به ظرفیت اقتصادی، ثروت، قدرت و… شما و مخاطب میشود. اگر فرد نتواند در زندگی حد و اندازه هرچیز را تشخیص دهد، همواره دچار یک کمبود میشود. اگر این کمبودها بازخورد درستی نداشته باشند، تبدیل به عقده میشوند.عقده یعنی نیازهای سرکوب شده و اگر کسی عقدهای شد، آثار زیان باری برای خود و دیگران به همراه دارد. ما بدون آنکه متوجه شویم، پر از عقدههای گوناگون رفتاری، اقتصادی، اجتماعی و … هستیم. شاید بتوان گفت یکی از راهکارهای موفقیت این است که فرد یک عقده شناس باشد. این عقده ها در جایی با عنوان تقاضای پنهان سرباز میکنند. مهمترین عامل جهش اقتصادی و زندگی همین است و تقاضای پنهان یعنی حساس شدن به زندگی خود و مخاطبان. حیف، اگر، ای کاش! حیف که درست زندگی نکردم و هرچیز را در جای خودش انجام ندادم. اگر کار، تفریح و تحصیل را در جای خود و حد خود به کار میگرفتم، چقدر موفق بودم. ای کاش کسی به من میگفت که حد من چیست. ما میتوانیم تمرین کنیم که این اندازه در زندگی شخصی و مخاطبانمان مشخص شده و آن را رعایت کنیم تا ببینیم چه جامعه سالمتر، پویاتر و شادابتری خواهیم داشت. زندگی فقط کار نیست. زندگی یک مجموعه است. زندگی هنر و مهارت پاسخگویی درست به نیازهای خود و دیگران از طریق داد و ستدهاست. ما باید مدیریت عمر را بیاموزیم. مدیریت عمر مادر همه مدیریتهاست. این مدیریت، انتخاب درست، استفاده درست و ارزیابی درست از هر مرحله از عمر است. اینگونه هم خود و هم دیگران رضایت بیشتری خواهند داشت. در این میان پدیده رضایت جامعه نیز مطرح است. این پدیده در 5 (خ) و در یک بیت شعر خلاصه میشود:
خدا، خود، خانواده، خاندان، خلق تو راضی کن که در نعمت شوی غرق
1- خدا 2-خود 3-خانواده 4- خانواده 5-خلق
عصاره مدیریت عمر که به این رضایت ها اشاره میکند، در سه حرف ع ( عزت) م ( موفقیت) ر ( رضایت ) خلاصه میشود. اگر به این 3 واژه رسیدید یعنی هرچیز را درجای خود انجام دادید و میدانید که زندگی فقط مسابقه در ثروت اندوزی نیست. در کار زیاد کردن نیست. در رسیدگی به تمام ابعاد و انتظارات خود وخواسته های دیگران است.
زندگی 4 بعد دارد : طول – عرض – ارتفاع و عمق
طول از طلوع تا غروب عمر ماست. عرض کیفیت زندگی است. ارتفاع انواع تحولات پیشرفتها و رشد و تعالی در طول حیات و عمق آثار زندگی ما از جمله فرزندان، محصولات، ساختههاو … است. اگر به همین 4 بعد توجه کنیم یک تحول و پویایی در زندگی شکل میگیرد. یک تشنگی برای زندگی بهتر.